نتایج جستجو برای عبارت :

با ریخت و پاش . نفهمیدم !دلم کجارفت!

دیروز 8:30 صبح شیفتم تموم شد و به سمت خونه پرواز کردم.
اندک مسیری با متروی جان رفتم و دیدم که نه نمیتونم!
کلی وسیله همراهم بود و من نیز خسته واندک خوابالود.
اصلا یکی از دلایلی که به ازدواج و تشکیل خانواده راغبم همینه!!  
یکی باشه بیاد دنبالم وظیفه خطیر حمل وسایلم بندازم گردنش!
چی میگفتم؟؟؟......آهان بله خلاصه سوار تاکسی شدم و خانوم و اقایی نیز صندلی عقب نشسته بودن
جلو نشستم ومنتظر...
راننده هم کماکان داد میزد که ....... یه نفر!
یکم اینور نگاه کردم اونور
 
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
ترانه شیک و پیک مهردادجم ...تقدیم به دوستداران اینجا و بلاگ بیان پرطرفدار
 
 
 
 
 
ما از قافله ی فرهنگ و توسعه و نوع دوستی  غاقل و عقبیم!
تا هنگامی که فرصت طلب و بی شرف در جامعه ی خود داریم که مانند کرکس منتظر مرگ و بیماری  و گرفتاری همشهریان و هموطنانشان هستند. جامعه ی ما به سوی بحران سوق داده خواهد شد.
هجوم برای کاسبکاری ازگرفتاری های مردم بی پناه تجاوز ددمنشانه ای است و ریشه در بی شعوری و بی تربیتی مهاجمان دارد
هیچ ویروسی بدتر از بی شعوری و بی درک بودن وبی تربیتی  و بی شرفی نیست.
کجارفت اصالت مفاهیم گذشت و همدلی و ایثار.؟!
یعنی باید باورمیکردم بخاطرمن بود که این کارو نکرد؟یعنی نمیخواست پای من گیربیفته؟مهم نیس راهی سالن شدم شروین بانگرانی،اضطراب جلوی دربه انتظارم وایساده بودتابهش رسیدم سریع دویدسمتم وگفت:
کجابودی شما؟نگرانت شدم فکرکردم گزاشتی رفتی!...شرمنده لبخندمحزونی زدمو گفتم:
ببخشید منم گمتون کردم داشتم دنبال شمامیگشتم...ابروهاش پریدن بالاوگفت:
توکه پیشم بودی!
نمیدونم یهوشلوغ شد چشم ازتون برداشتم دیگه نشدپیداتون کنم،حالابریم؟
بفرما...فرداش به سختی ت
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها